دانلود رمان آتش شیطان

درباره تابش احمدی ، وکیل موفق و سرشناسی که یه شب یه غریبه به خونش میره و اونو بیهوش میکنه تا …

ادامه ...

دانلود رمان آتش شیطان

ادامه ...

『آتش شیطان!』
༄❥┅┄┄┅✵♥┄┅❥✵┅┄ࡏ༄
#قسمت_1
خسته و بی حوصله بعد از یک روز سخت در محل کار، بالاخره به خانه رسیدم.
کلید را داخل قفل گذاشتم و وارد شدم.
بعد از قطع برق به پیشخوان آشپزخانه رسیدم و گوش و سوئیچ را انداختم آنجا.
در حالی که دستم را به سمت دکمه های کتم بردم تا آنها را باز کنم،
سایه ای را روی دیوار مقابلم دیدم. از ترس جیغ زدم اما او مرا به شدت جلو کشید و باعث شد به دیوار برخورد کنم.
دانلود رمان آتش شیطان
وقتی خواستم برگردم بدن مردانه اش بدنم را به دیوار فشار داد.
از شوک به شدت تکان خوردم و فریاد زدم:
_ چه غلطی میکنی احمق؟…
دستش را محکم روی دهنم فشار داد و یک “هیس” در گوشم ناله کرد.
بوی مردانه اش و سردی دستکش چرمی که به دست می زد تاثیر مستقیمی روی گیرنده های بدنم داشت.
یک لحظه یخ زدم و از حرکت ایستادم.
فکر می کرد وقتی آرام آرام بدن ما را از هم جدا کرد، آرام شدم.
بلافاصله با آرنجم ضربه محکمی به شکمش زدم و با پاشنه چکمه پاشنه بلندم به پایش زدم.
آهسته ناله کرد و کمی عصبانی شد اما باز هم دستش را از دهانم برنداشت.
دانلود رمان آتش شیطان
در همین حین آنقدر خودم را تکان دادم و شروع کردم به لگد زدن به هر طرف که هر دو به پشت روی پارکت خانه فرود آمدیم. از صدای بلندی که می آمد یک لحظه ترسیدم، اما به این فکر کردم که ممکن است یکی از همسایه ها صدا را بشنود و کمک کند، شدیدتر از قبل مقاومت کردم. وقتی دید که نمی تواند حریف من باشد، با یکی از دستانش به زور دستانم را گرفت و با پاهای درشت و مردانه دستانم را گرفت. حالا من عملاً از همه طرف در چنگ او بودم و نمی توانستم حرکت کنم! دستش را به آرامی حرکت داد،
دانلود رمان آتش شیطان
بنابراین من توانستم برق سرنگ را در اتاق تاریک و روشن ببینم. قرار بود به راحتی من رو زمین بزنه و هر کاری میخواد باهام کنه؟؟؟ دیوونه شدم و از پشت سرم محکم به دماغش زدم، این بار با صدای بلند گفت آخ و به طرز خشن منو با صورت به زمین پرت کرد. پشتم نشست و مرا به زمین چسباند.
از وزنه سنگین و حرکات ناگهانی او ناله کردم و لحظه ای بعد احساس سوزش در گردنم کردم و دنیای مقابلم تار شد.
هر لحظه که می گذشت با شنیدن صدای آرامش، بدنم بیشتر و بیشتر ساکت می شد:_ “تو منو ساختی”
دانلود رمان آتش شیطان

༄❥┅┄┄┅✵♥┄┅❥✵┅┄ࡏ༄
『آتش شیطان!』
༄❥┅┄┄┅✵♥┄┅❥✵┅┄ࡏ༄
#قسمت_2
و بدتر از آن، فقط سیاهی مطلق وجود داشت…
*
یک سری تصاویر عجیب از جلوی چشمانم گذشت. جاده یک طرفه تاریک!

خانه خالی و خالی!
لکه های سیاه و قرمز روی زمین!
یک سایه وحشتناک و ترس بزرگ روی دیوار!
دستکش چرمی سیاه و سرد!…
با صدای “هیس” مردی که به نظر می رسید درست در گوشم زمزمه می کرد، بیدار شدم.
تاریکی که اتاق را فرا گرفته بود باعث شد بیشتر در خواب بدم فرو بروم و این ترس و اضطراب را شدیدتر از قبل احساس کردم. لامپ روی میز کنار تخت را روشن کردم و فضا را روشن کردم.
چه خوابی دیدم؟؟!!
انگار مغزم کم کم داشت خودش را تازه می کرد و اتفاقاتی را که قبلا برایم افتاده بود، مثل یک فیلم سریع به یاد می آورد!
سریع به بدنم نگاه کردم و نفسم از ترس حبس شد.
برهنه بودم؟؟
مطمئنم این کار یک دزد بی شرف است که علاوه بر اینکه خونم را گذاشت به من هم تجاوز کرد! هر چه تلاش کردم اشک هایم در نیامد و در نهایت اشکم جاری شد.
با همان حس انزجار از جایم بلند شدم و به آینه تمام قد روبروی تختم نگاه کردم.
تکه کاغذ کوچکی که به آینه چسبیده بود نظرم را جلب کرد و باعث شد در آن سمت حرکت کنم.
دانلود رمان آتش شیطان
“من می خواهم یک بازی هیجان انگیز با شما شروع کنم، خانم وکیل!”
متن چاپی که خواندم باعث شد دنیا دور سرم بچرخد و از ضعفی که در بدنم احساس کردم بلافاصله به زمین افتادم! کسی که این بلا را سر من آورد، یک دزد معمولی نبود!
بلکه او مردی حیله گر و باهوش بود که هر کاری را که می خواست انجام دهد با دقت برنامه ریزی می کرد.
بنابراین من، وکیلی که به تعداد کمی از این موارد خشونت رسیدگی کرده بودم، این را بهتر از هر کس دیگری می دانستم!
دانلود رمان آتش شیطان
༄❥┅┄┄┅✵♥┄┅❥✵┅┄ࡏ༄
『آتش شیطان!』
༄❥┅┄┅✵♥┄┅❥✵┅┄ࡏ༄
#قسمت_3
با ترس از پیامک تلفنم سرم را تکان دادم و به او نگاه کردم.
وقتی گوشی را برداشتم و پیامی که دریافت کردم را خواندم، آنقدر شوکه شدم که چشمانم از آب در آمد!

«وقت خواب است خانم وکیل!
خوب خوابیدی؟؟»
وقتی هنوز ترسیده بودم گوشش را در دستم گرفتم
صدایش دوباره بلند شد:
درسته که مجرده ولی نباید لباس جذاب تری داشته باشه؟؟مثلا زن تحصیلکرده و مدرنیه!
با این حال، اشکالی ندارد، در اینجا یک جایزه برای شما وجود دارد، من تعدادی لباس به روز و جذاب برای شما ارسال می کنم.
بهتره به جایش ازشون استفاده کنی عزیزم!”
ناگهان ناباورانه خندیدم.
این چه احمق پرویی هست؟؟؟
وقتی دیگر پیامی از او دریافت نکردم، از شماره و پیام هایی که به من داد اسکرین شات گرفتم و شروع به پوشیدن لباس کردم.
مهم نبود آبروی من تمام شود، اما باید آن بچه پرویی را جای او می گذاشتم. اگر از کوچکترین حقوقم دفاع نکنم چگونه می توانم وکیل شوم

از ترس آبروی شما؟!
در ساختمان ما و پلیس دوربین های مداربسته بود
دانلود رمان آتش شیطان

من توانستم فردی را که بدون اجازه وارد خانه شده بود شناسایی کنم!
قبل از اینکه حتی بتونم لباس کامل بپوشم، وقتی تلفنم دوباره زنگ خورد، کاغذ را بیرون آوردم.
“شماره ای که با تو صحبت می کردم به نام خودت خریدم عزیزم!”
دوربین مداربسته شما در 48 ساعت گذشته برای تعمیر قطع شده است! این تکه کاغذ در واقع چیزی را ثابت نمی کند. پس اگر به پلیس فکر می کنی، جز بی کفایتی ذهنی و حرفه ای خودت نمی توانی چیزی را ثابت کنی!» انگار با چکش به سرم زده بودند، پس زدم و افتادم. روی تخت چه کسی بود که همه چیز را در نظر گرفته بود و چند قدم جلوتر از من بود که اگر مدرک مهمی برای ادعای خود نداشتم، تلاشم بیهوده روسری را از سرم کشیدم و
دانلود رمان آتش شیطان

ناگهان یاد سرنگی که به من تزریق کرده بود افتادم!
سریع به سمت آینه رفتم و با دقت شروع به جستجوی محل تزریق کردم.
به زودی یک نقطه کوچک و کوچک روی گردنم کشف کردم.
فریاد خفه‌ای از خوشحالی بیرون دادم.
معلوم است که او آنقدرها هم که فکر می کردم باهوش نیست!
چطور توانست چنین اثر بزرگی روی بدنش بگذارد؟!
دانلود رمان آتش شیطان

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.