درباره دختری شیطون و شری به نام شادی که مجبور میشه برای چند ماه بره خونه یکی از دوستای خانوادگیشون که …
دانلود رمان با من قدم بزن
- 1 دیدگاه
- 198 بازدید
- نویسنده : نیلوفر شقاقی
- دسته : عاشقانه , ایرانی , کل کلی
- کشور : ایران
- صفحات : 299
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : نیلوفر شقاقی
- دسته : عاشقانه , ایرانی , کل کلی
- کشور : ایران
- صفحات : 299
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان با من قدم بزن
- رمان اصلی بدون حذفیات
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- نقد و بررسی
- آنلاین
دانلود رمان با من قدم بزن
خیلی چیزها خارج از کنترل ماست: مثل مرگ، زندگی، عشق و خیلی چیزهای دیگر… و ما اغلب تسلیم این اتفاقات می شویم حتی اگر نخواهیم… به نحوی اجباری است. همین که می گوییم دیگ سوپ بخور، دیگ نخور هنوز قابلمه است… من دختری 20 ساله هستم که خیلی شیطونم! البته بعید میدونم دختری که با شیطنت شروع نکنه دختر نیست! او سبیل است! همه به من می گویند زبانم دراز است اما زبانم 20 سانتی متر هم دراز نیست!
دانلود رمان با من قدم بزن
شاید در ریاضی مشکل دارند! چه کسی می داند! بیایید بگوییم من 20 ساله هستم و برای تحصیل در رشته بازرگانی به دانشگاه می روم! اسم من شادی است و بچه ها می گویند اسم من واقعاً به من می آید! من از زندگیم راضی هستم چون فقط منظورم این است که پول ندارم، پول ندارم… من خودم هستم! زندگی متعلق به من است! به قول پدرم، یک جای دیوانه و تنها!
– خوشبختی؟! … شانس خانم؟!
دانلود رمان با من قدم بزن
نفس من! شروع شد… من میرم یه مدت با خودم خلوت کنم، هوم
شادی، شانس!
– بله مامان؟
– بیا، من باید کار کنم، باید صحبت کنیم.
جایی خواندم که هر وقت پدرم می گوید بیا حرف بزنیم، هر کار بدی که در زندگی ام انجام داده ام به ذهنم می آید. الان هم همین حس را دارم. سلام فرستادم و از جام بلند شدم.
– اومدم
به پذیرایی که رسیدم روی مبل افتادم!
دانلود رمان با من قدم بزن
– بازم همینطوری روی مبل نشسته بودی! خجالت بکش، بزرگ شدی!
– گله نکن مامان، من همینطورم. فکر کنم باردار بودی وقتی من باردار بودم شکمت یه جایی گیر کرده مغزم آسیب دیده! مامان از پهلو به من نگاه کرد و گفت: می تونی یه لحظه جدی باشی؟ صاف نشستم و گفتم: اینجا، این جدی است! مامان روی صندلی نشست و گفت: ازت خواستم بیای اینجا چون میخواستم یه خبری بهت بگم. افسرده نگاه کردم و گفتم نترس… کار من با تو تمام شد. گفتم نه طلاق می خواهی! گفتم: باشه برو برو.
دانلود رمان با من قدم بزن
من هم فرزند طلاق خواهم بود!» آره کجایی؟ آهنگ بچه های طلاق را برایم بخوان که من هم خواندم!» مامان عصبانی شد و گفت: «بیهوده حرف نزن! با دقت گوش کن ببین چی میگم کار من با شما تمام شد. ما برای دیدن مادربزرگت به کانادا می رویم.” – اوه… جدی زودتر بگو مامان من سکته کردم گفتم یتیم شدم رفتم!
– زبانت را گاز بگیر، چرا اینقدر حرف می زنی؟
الان فقط یکی مونده؟
با شیطنت گفتم:
– چی؟
دانلود رمان با من قدم بزن
مامان دوباره به اطراف نگاه کرد و گفت:
– باید بفرستمت پیش آقای رادمنش دوست پدرت.
عصبانی بودم…
– چی؟ درست شنیدم! چیکار کنم؟! مامانم این بار بیشتر شمرد و گفت:
– باید بری خونه آقای رادمنش، همین!
-همین مامان مگه من بچه نیستم!
– من آنقدر قد نیستم! و چون اینجا فامیل نداریم باید بفرستمت اونجا!
– من نمی روم!
دانلود رمان با من قدم بزن
– تو خیلی جا میشی اونجا! شانس به اندازه مشت من است، اعصاب شما را خورد می کنم، نه؟ دیگر انگشتت را لیس نده!
– اوه مامان … – اوه اوه اوه همین که گفتم میری اونجا تموم شد!
با تمام وجودم به اتاقم برگشتم و در را پشت سرم کوبیدم! فقط گفتم از زندگیم راضی هستم. به خودم چشمکی زدم! تو خیلی خوشحالی! مردم این را نمی فهمند! این پسر دختری ندارد که بتواند من را در آنجا خوشحال کند. من تازه از پدرم شنیدم که او یک پسر دارد و تا به حال او را ندیده ام! حوصله ام سر می رود!
دانلود رمان با من قدم بزن
خودم را روی تخت انداختم، آهنگی روی گوشیم گذاشتم و در حین گوش دادن خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم، ساعت نزدیک به شش بود! من واقعاً تو را می کشم! به جای اینکه کاری بکند، فقط مرد!
بلند شدم و از اتاقم بیرون رفتم. سیلی به صورتم زدم و مثل شتر به سمت آشپزخانه رفتم!
– چقدر عالی! بالاخره تونستیم به شما سر بزنیم!
برگشتم و دیدم پدرم روی مبل دراز کشیده است.
– سلام پدرم خسته نباشی! آیا بازدید من را پذیرفتید؟
دانلود رمان با من قدم بزن
پدرم با خنده گفت:
– بازم حرف مفت میزنی! و ما هر چه می گوییم، حرف بیهوده می زنیم! رفتم و کنارش نشستم.
– مادرت خبر رفتن ما را به تو گفته است؟
1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان با من قدم بزن»
این رمان عالیه حتما بخونیدش خیلی قشنگن من برا بار ۱۰ دارم میخونم و هنوز ازش دل نکندم