دانلود رمان خفقان

درباره قهرمان اصلی داستان که برای گرفتن انتقام از خواهرش وارد رابطه‌ای می‌شود که به مرور زمان به عشقی عمیق تبدیل می‌گردد. چهار سال پس از این اتفاق، بازگشت شخصیت مرد داستان با تغییرات شخصیتی قابل توجه، مسیر جدیدی را در زندگی قهرمان رقم می‌زند .

دانلود رمان خفقان

ادامه ...

دانلود رمان خفقان

ادامه ...

نگاه لرزانم را به آینه روبرویم دوختم. موهای ژولیده‌ام که از زیر روسری‌ام بیرون زده بود، چشمان قرمز و متورمم، صورت رنگ‌پریده‌ام و لب‌های لرزانم، مرا رقت‌انگیز نشان می‌داد… جعبه سفید کوچک را در دستم فشردم، جرأت نداشتم به آن نگاه کنم. از این می‌ترسید که در آینه مرا ترساند… از این بدن بی‌مشخصه… وای بر من اگر واقعیت پیدا کند! ران هایم هم می لرزید، سرم را پایین انداختم. چی شیطان؟
دانلود رمان خفقان
مجبور شدم این فضا را با سرامیک سفید ترک کنم! من با خودخواهی خودم این دستشویی تمیز را کثیف کرده بودم. روی هر چیزی که پا گذاشته بود، آن را کثیف کرده بود. دستم را دراز کردم و آن چیز کوچک سفید را برداشتم، و دستم لرزید، و آن چیز مستطیل شکل سفید به زمین افتاد… پاهایم لرزید، به زانو افتادم… دنیا روی سرم خراب شد.
پس چرا من در این آوار نمردم؟ چرا خفه نشدم؟ چرا نمردم؟ ای خدا چرا من نمردم…؟
دانلود رمان خفقان
گریه کردم و گِل دلم مرا گرفت…
گریه کردم و گِل درونم مرا فرا گرفت…
و کاش می‌توانستم گریه کنم و زار بزنم.
دانلود رمان خفقان
بعد از مدتی، بدن بی‌ نبضم را از حمام بیرون کشیدم. به دیوار کناری دستشویی تکیه دادم. خونه مامانمو حسابی بهم ریختم.
اشک از گوشه چشمانم جاری بود، آن دو خط قرمز وحشتناک مدام جلوی چشمانم برق می زدند… ناگهان، شروع به جیغ زدن هیستریک کردم. جیغ زدم و موهامو کشیدم. جیغ زدم و سرم را محکم به دیوار پشت سرم کوبیدم و لعنت به این… همه چیز را از دست داده بودم… آینده ام را… بی نجابتیم را… و حالا، با برملا شدن گندی که به همه زحماتم زده بودم، داشتم مادرم را هم از دست می دادم. آخ مامانم… آخ خدا… جیغ و داد کردم: +خدایا… خدایا اشتباه کردم…
دانلود رمان خفقان
خدایا من عاقل بودم، نجاتم بده، به بزرگی خودت نجاتم بده. مگر نمی بینیش؟ دارم صدات می کنم… التماست می کنم. یک بار دیگر: «تو هم با من بخواب»… به من هم نگاه کن…
آنقدر جیغ زدم که احساس درماندگی کردم، سرم داشت می‌لرزید
و اشک از پهلوهایم سرازیر شد. #خـ قد ۱۵۹ سانتی‌متری من را مجبور به پوشیدن کفش پاشنه بلند می‌کرد. کجای این زندگی با من منصفانه رفتار شده است؟ جلوی آینه قدی کنار در ایستادم و به خودم نگاه کردم. همه چیز عالی بود، البته، خودم همه چیز را مرتب کرده بودم. از صورتم که تمام نقص‌هایش را با آرایش بی‌نقص پوشانده بود، تا لباس قرمزی که به خوبی به تنم نشسته بود
دانلود رمان خفقان
تا موهای صاف شده و براقم با کراتینه و اسپری براق کننده، تا کفش‌های پاشنه ۱۰ سانتی‌ام. اگر پاشنه بلندتری از این کفش‌های براق داشتم، قطعاً آنها را انتخاب می‌کردم، اما در حال حاضر هیچ کفشی نداشتم، بنابراین به اینها بسنده کردم. بی‌توجه به تحلیل‌هایم، در را باز کردم و از راهرو پایین رفتم و از پله‌ها بالا رفتم. وقتی مطمئن شدم هیچ موجود دوپایی روی پله‌ها نیست،
دانلود رمان خفقان
با آرام‌ترین حالت ممکن از خانه بیرون رفتم. این نفرت‌انگیزترین کاری بود که می‌توانستم انجام دهم، اما چاره‌ای نداشتم. با خودم عهد کردم که شرمساری‌ای را که هنگام بازگشت احساس کردم، جبران کنم. همین که از پله‌ها پایین رفت و در را باز کرد، دوباره زنگ به صدا درآمد. مطمئن بودم که اگر هر چه زودتر خودم را به آنجا نرسانم، او بدون من خواهد رفت. بنابراین سرعتم را کم کردم. به خاطر خشم و عصبانیتی که درونم حس می‌کردم
دانلود رمان خفقان
لبه‌های پالتو را بالا نزده بودم تا لباس قرمزم روی تنم خودنمایی کند. ندا وقتی من را دید، دستش را روی بوق هواپیمایش گذاشت.
همان افرادی که در کابین حضور داشتند، من را به آنجا هدایت کردند و صحنه‌ی باکیفیتی را که برایشان تهیه کرده بودم، نشانم دادند. #خفقان #قسمت_سوم
از این دو نفر، یکی زن بسیار مؤمن به خدا و به عفت این مکان بود و من با آن چهره ترسان، راز خود را با خدا پنهان می کردم و با خدا راز و نیاز می نمودم.
دانلود رمان خفقان
آیا خدا از او محافظت نخواهد کرد؟ از کنارش رد شدم، با اخم به نگاه تندش خیره شده بودم و لبخند جذابی بهش زدم، از اون آدمایی که رادمان میگفت خیلی بامزه است…
آدم بد، آقای اسماعیل سپری، رئیس کلبه بود که در کلبه ما هم زندگی می‌کرد و همسایه خانه بود، اما واکنش او باعث شد شالم را دور بیندازم.
دانلود رمان خفقان

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.