رمان «قشاع» نوشتهی نیلوفر قائمیفر، داستانی عاشقانه و اجتماعی است که به زندگی دختری به نام هونیا میپردازد. هونیا پس از ازدواج با امیرحسین، با فوت شوهر و برادر شوهرش مواجه میشود و در حالی که باردار است، با چالشهای زندگی جدیدی روبهرو میشود. این رمان به موضوعاتی مانند ازدواج اجباری، فشارهای خانوادگی و تلاش یک زن برای استقلال میپردازد.
دانلود رمان قشاع
- بدون دیدگاه
- 128 بازدید
- نویسنده : نیلوفر قائمی فر
- دسته : عاشقانه , اجتماعی , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 689
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : نیلوفر قائمی فر
- دسته : عاشقانه , اجتماعی , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 689
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان قشاع
- رمان اصلی بدون حذفیات
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- نقد و بررسی
- آنلاین
دانلود رمان قشاع
بسم الله سعی می کرد من را خفه کند اما من سعی کردم قوی باشم که نشنود و ببیند و نفهمد که ضعیفم. دلم میخواد برم خونه کاش بابا مهراد کمی از قانونش می گرفت و من را نادیده می گرفت تا من اینجا نباشم. قلبم می ایستد وقت امیرحسین نیست. چرا باید اینجا باشم؟ چرا بابا نگذاشت برم خونه؟ کاش مهران اینجا بود. دلم می خواهد برادرم را در آغوش بگیرد که با تمام وجودش مرا درک کند. دارم دیوونه میشم از اینهمه تنهایی دستم را روی شکم بیرون زده ام گذاشتم. احساس می کردم شش یا هفت ماه است که با توپ بسکتبال ضربه خورده ام. با وجود اینکه یک پسر داشتم، تنها نگذاشته بودم و احساساتم مرا التماس می کرد.
دانلود رمان قشاع
انگار از راه رفتن خسته شده بود که بالاخره پشت میز چوبی بزرگ امیرحسین نشست و حالا داشت به من به عنوان امیرحسام نگاه می کرد. آن نگاه من را منزجر کرد. بی وقفه و تاثیرگذار، گویی هزار و یک احساس در پشت آن لباس پوشیده است! گاهی سرد بود مثل باد زمستان، غلیظ مثل یک چاقوی تیز و همچنین گرم مثل شمع! غرور و تکبر، بزرگی و خرد، مهربانی و شقاوت… انگار همه چیز در آن نگاه شناور بود! لعنتی، دهنتو باز کن و حرف بزن، ببینم چرا پرستار بهتر از مادر و وکیل بهتر از وکیل شدی. چرا همه با دهان باز به من خیره می شوند و برای من کاری انجام می دهند؟ عجله کن، سخن بگو، ببینم رهبر برادران بد تو کیست! چه برنامه ای برای من داری؟
دانلود رمان قشاع
آخرین پیاده استاد شریعتی که شاگردانش در برابر او تعظیم می کنند و به نام او سوگند یاد می کنند و سال ها پس از اتمام تحصیل همچنان پشت این در صف می کشند تا استاد محبوب خود را ببینند و از نوع فرزندانی که استاد تربیت کرده و سنت های خشن و سردی که بر خانواده اش حاکم بوده بی خبرند. نمی دانند سخنان امروزی، اما هوشمندانه و مفید استادشان سرچشمه همه معرفت و شریعت است که خنده اش فقط برای گفتن است نه برای عمل! هزار بار پدر بهتر از پسر است!
-من منتظرم؟
-اتفاقا من هم منتظرم!
-پس اون؟
– چه قصدی داشتی که مرا به این اتاق بیاوری و آنهایی را که نیم ساعت در میان جمعیت گم شده بودند، ساکت کنند، انگار روزه هستند؟ – این به این دلیل است که شما توضیحاتی به من می دهید تا خیلی چیزها روشن شود. – و آن مرد؟ امیرحسین چه شد که از دنیا رفت؟! آیا میخواهی من کشته شوم و برادرم به خاطر کشتن او ناراحت شود؟ امیرعباس با خشم و شیفتگی پنهان به من نگاه کرد و گفت:
دانلود رمان قشاع
-زبان دراز شما به دلیل قد شماست یا میراث شما؟ – به خاطر خانواده ای که به نظر می رسد، تا جنازه من بر جنازه برادر پدرم گذاشته نشود و او مطمئن نشود که خان امیرحسام زیر پا له نشود، او را به حال خود رها کنید.
هیچ کس نمی داند امیرحسام را کی کشته، مهران، دوست بیست ساله اش، که اگر می دانست تو «دختر گل» منی، ارباب من نمی شدی.
-پس چرا از این لطف استفاده نمی کنی خان داداش؟
-اگر پل هایی را که پشت سرم دارم با زبان درازم خراب نکنم، مثل پل هایی که دارم،
دانلود رمان قشاع
-کدوم پل؟ فقط چند کنده پوسیده که روی هم چیده شده بودند قبل از رسیدن به جاده فرو ریختند و من در باتلاقی عمیق و مرگبار گرفتار شدم که هر چه عمیق تر در آن فرو می روم. -می فهمم چی میگی یا بارداریت به مغزت فشار میاره؟ —وقتی زنی در جماعت باردار میشود، فشار روی پشت اوست، نه سرش!) عزیزم، این یک چهره خندان برای توست… باشه، دختران و پسران، در خیابان من سروصدا نکنید، همسایهها از خواب بیدار میشوند و غوغا میکنند..
دانلود رمان قشاع
. باشه، من هنوز از این رمان لذت میبرم. به سرت رفته است، و زبانت خیلی سخت کار می کند، انگار که سیستم مغزی ات مختل شده است – خب، آقای مهندس، دکتر مغز و اعصاب است، و من یک مهندس عمران و ساختمان هستم، و او می توانست یک لحظه آرامش را دوباره کنترل کند. صدا، “عروس سه ماهه باردار است، رسمی بود” (اوه او را از پای درآورد). تورنت و او مثل یک سنگ به من نگاه کرد. من ایستادم.
دانلود رمان قشاع