درباره یه ژنرال جدی و سختگیر که فکرشم نمیکنه که یه روز عاشق یه دختر به نام نغمه بشه و …
دانلود رمان ژنرال
- بدون دیدگاه
- 176 بازدید
- نویسنده : ریحانه کیامری
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 792
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : ریحانه کیامری
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 792
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان ژنرال
- رمان اصلی بدون حذفیات
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- نقد و بررسی
- آنلاین
دانلود رمان ژنرال
“به نام خداوند یگانه”
#به طور کلی
از ریحانه کیامری
#قسمت اول
دیگ های بزرگ نذری در صحن مسجد صف کشیده بودند و بوی قیمه امام حسین تمام محله را پر کرده بود.
مردی با تسبیح در دست، یقه بسته و ریش مشکی به هم ریخته به حاج آقا نزدیک شد و ایستاد.
از ترس اینکه کسی صدای او را نشنود، آرام در گوش حاج آقا مصطفی، روحانی محل گفت:
دانلود رمان ژنرال
حاج آقا این چه وضعیه؟! به خاطر خدا خودت ببین:
اینجا جای مسجد است؟ با تی شرت های آستین کوتاه، زنجیر طلا و این خالکوبی های مشمئز کننده وسط عبادتگاه می چرخند. حاج آقا عمامه اش را مرتب کرد و با لبخند جواب داد. حاج احسان جوان است… همین که نام محرم و امام حسین را می آورند، مسجد می رسد…
متاسفم که او را اینقدر متحرک می بینم.
رو به احسان کرد که با عصبانیت دیگران را زیر نظر داشت و ادامه داد.
زیاد به خودت سخت نگیر حاج احسان. باید سعی کنیم آنها را جذب کنیم و حسرت دو ماهی که در قهوه خانه و قمار و هزار چیز دیگر سپری کردند و از مسجد و امام حسین رفتند را نخورند…
حاج آقا به خدا بدنم می لرزد. در روز عاشورا او را در مسجد خواهم دید.
شما رئیس هیئت امنای مسجد هستید… شما متولی محله هستید… همه اهالی در مسجد هستند و از چشم شما می بینند حاج آقا!
دانلود رمان ژنرال
#ژنرال
#قسمت دوم
مهدی با زخم چاقو به صورت محمدرضا نزدیک شد و گفت: داوش رضا این چه حاجی دروغین است که دوباره در گوش حاج آقا مصطفی زمزمه می کند؟
به من اجازه بدهید که بروم ببینم با چه کسی سروکار دارد.
محمدرضا ملاقه را کنار قابلمه تکیه داد و دستش را روی شانه مهدی گذاشت.
هر چه می خواهد بگوید دف مهدی، ما با خود حاج آقا مصطفی کار داریم.
اما مهدی طاقت نیاورد و با صدای بلند فریاد زد: «ببین بچه خوشگل، مگه حاج بابا بهت یاد نداد پول جمع کنی؟» محمدرضا سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد.
مهدی خفه شو داداش بیچاره رو تنها بذار
دانلود رمان ژنرال
حاج آقا مصطفی بلند خندید و احسان در ناباوری.
خواهش میکنم حاج آقا خوبن؟ با روحیه محله ای غارتگران را بپذیرید.